تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

يه وقتايي اينقدر كودك درونم واقعيه كه ميترسم كار به زايمان بكشه  




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

استاد داشت درس میداد اخر سر پرسید : کی نفهمید؟؟

من: من نفهمیدم.

استاد: میخواستی گوش بدی

من: کره خر!!

استاد: چی گفتی؟؟

من: میخواستی گوش بدی :دی

از کلاس اخراج شدم ولی کاملا ارزشش رو داشت :)




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ﺷﯿﻄﻮﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﯾﮕﻪ فیس بوک ﻧﯿﺎﻡ!!!

.

.

.

ﺃﻋﻮﺫ ﺑﺎﻟﻠﻪ ﻣﻦ ﺍﻟﺸﯿﻄﺎﻥ ﺍﻟﺮﺟﯿﻢ




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

تابلو راهنمايي رانندگي همه جا




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

نقشه هایی که من تو دبیرستان در فرار کردن ازمدرسه داشتم مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت من حیف شدم




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

یکی از فانتزی های ذهنم اینه که با دوست دخترم توی یه جای خلوت قدم بزنم

نزدیکای غروب باشه

بعد سه نفر بهمون حمله کنن

یکیشون رو بزنم بکشم یکشونم ناقص کنم بعد اون یکی از پشت منو با ضربات پی در پی چاقو بزنه و فرار کنه

بعد همینطور که افتادم روی زمین دوست دخترم بیاد بغلم کنه سرمو بزارم روی پاش

همینطور که داره گریه میکنه اشکاشو پاک کنم و برای آخرین بار بگم دوستش دارم و آخرین نفسمو بکشم

دست خونیم توی دستش بمونه و . . . 

بعله یه همچین ادمی توهمی هستم!

حالا یکی نیست بگه مگه اون سه نفر مریضن یهویی بخوان بریزن سرت بزننت هااا

والا




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

نصف کودکی من به کلنجار رفتن با مادربزرگم گذشت که آتاری تلوزیون رو نمیسوزونه.

آخرم مگه قانع میشد!




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

گوشیمو گذاشتم به حالت پرواز .

اومدم از طبقه پنجم پرتش کردم مستقیم اومد پایین گررروووپس خورد به زمین شکست

نمی دونم چرا پرواز نکرد




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

یکی از روش های کاربردی خوابیدن بدون غر زدن پدر و مادر اینه که :

چند تا دونه کتاب باز میکنین میچینین دور خودتون یه کتابم برمیدارن باز میکنین و میخوابین و میزارین روی سینتون

به همین راحتی

من خودم همیشه از این روش استفاده کردم لامصب بد جور جواب داده

تازه بعد از بیدار شدن مامان براتون نوشیدنی و میوه و خوراکی هم میاره




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

پسر داییم رفته مهد کودک يه دختر سفيد با موهاي خيلي روشن ديده به مامانش گفته : مامان اين دختره چرا انقدر کمرنگه؟ 




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

میگن تو بهشت وقتی‌سر کلاس می‌خوابی..استاد میاد پتو میندازه روت!




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

مامانم ازم میپرسه این همه پست میذاری

چی بهت میدن؟؟

اشک تو چشام جمع شد و با احساس بهش گفتم

نظر!!

همچین آدم احساساتی هستم من

مامانم




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ما 8 سالمون بود با رفقامون زنگ میزدیم مزاحم تلفنی میشدیم 

طرفو میزاشتیم سرکار  از شدت خنده دل درد میگرفتیم

بچهای 8 ساله الان دنبال ایفون و تبلتن

 
بچه ان اینا؟؟؟



تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

با داداشم دعوام شده بود

 

پدرم اومد بهم گفت : بیخیال برو باهاش آشتی کن

 

منم بهش گفتم: لازم نکرده گور باباش

.

 

هیچی دیگه الان با یه دست و یه پای شکسته براتون پست میزارم




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

توی دنیا اگه گفتید بد ترین موضوع انشا تو مدرسه چی بود؟!!!

تابستان خود را چگونه گذراندید؟!

پدرسوخته ها تابستونو میارن جلوی چشممون تا افسوس بخوریم... !






تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

ايول دمت گرم خيلي باحالي پسر به اين توپي نديده بودم خيلي دوستت داريم . . . . . . . . . . . . . . . حرفي که مدتهاست تو دل شماست ولي خجالت ميکشيد به من بزنيد خودم ميدونم




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

وقتی مامانم خونه نیست یکی از تفریحات سالمم اینه که میرم در یخچال رو اینقدر باز میزارم تا صدای آلارمش در بیاد بعد میگم : حالا هی زر بزن هیشکی به دادت نمی رسه !!
میدونین حسش مث کتک زدن بچه لوس مهمون دور از چشم پدر مادرشه !!




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا
تا 5صبح پای نتم. 
 
همسایه مون که یه مرد مذهبیه،روز بعد منو دیده، میگه:
 
"آفرین همیشه به بچه هام میگم از شما یاد بگیرن 
 
که از این ایام با ارزش ماه مبارک رمضان، چطوری استفاده میکنه. 
 
تا صبح چراغش روشنه و مشغول عبادت!
 
من :|





تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

دانشجوی عزیز!

دوست تحصیلکرده ی من!

شمایی که فردا میخواین دکتر مهندس این مملکت بشین!

وااااقعا نمیدونی تو کلاس باید موبایلت رو خاموش کنی؟

نمی بینی خوابیم بیشعور




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا
دیروز با بابام بحث شد که کی نترس تره
 
شب که بابام اومد خونه ، پشت در حیاط کمین کردم و ترسوندمش ، 3 متر پرید هوا
 
بابام هم همون موقع گفت که تلافی میکنه
 
شب ساعت 1 رفتم حموم ، بعد 1 ساعت که اومدم بیرون ، میبینم بابام دم در حموم خوابش برده ، 
 
طفلی میخواسته وقتی میام بیرون بترسونه منو
 
یه همچین بابای با پشتکاری دارما





تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

من اونقد روشنفکرم که بضی وختا شبا نورش نمیزاره خانواده راحت بخوابن !!!

والا 

اصن یه وعضیه




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

با بابام داشتیم والیبال زنان المپیک رو تو دبی اسپرت میدیدیم بد ست اول تموم شد ! داشت صحنه اهسته بازی رو نشون میداد و مثلا حرکت های جالبشون رو اسلوموشن کرده بودن یهو بابام برگشت گفت باز احتمالا اونور داره دختری چیزی نشون میده این پدر سوخته ها ورداشتن دارن صحنه بازی نشون میدن !
بد من زدم زیر خنده بدش فهمید خیلی شیک و مجلسی گفت به کسی نگو !
شب اومدم خونه دیدم واسه همه تو خونه گفته من این سوتی رو دادم!

من

بابام




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا


 

پيام بازرگاني نشون ميده پيره زنه تنها و خسته نشسته، بعد نوه‌ش بهش اس‌ام‌اس ميده، از تنهايي در مياد و خوشحال و خندون ميشه. بعد ميگه: هيچ کس تنها نيست. "همراه اول"

 

 

 

 

پشت سرش تبليغ نشون ميده يارو تولدشه، همه بهش اس‌ام‌اس ميدن، ولي داره از تنهايي مي‌پکه! بعد ميگه: پيامک‌ها جاي خالي شما را پر نمي‌کنند. "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي"

من:

پیرزنه :

همراه اول:

 

 

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي :




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

دیالوگی كه امروز تو تاكسی شاهدش بودم (بین ۲ دختر) :

+موبایلت داره زنگ میخوره گلم
-اَه پیداش نمیكنم!!


+نكنه خونه جا گذاشتیش؟!!

 

 

           من:

 

 

 

 

                 راننده:

 

 

 

 

                         گراهامبل:

 

 

                               دوباره من:




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

داداشم بچه که بود خیلی با حال بود تو حرف زدنش عجله میکرد همش کلمات رو اشتباه میگفت مثلا : ! کلید کمد دیواری : کمد کلید دیواری!!!….چلو کباب : کلو چباب !!!….حالا چون تویی باشه : حالا تون چویی باشه!!… عالیجناب : عاجی لناب !!… گوشی دوستم : دوسی گوشتم!!… و خیلی چیزای دیگه که الان یادم نمیاد…جالب اینجاست که وقتی اینارو میگفت ما از خنده میترکیدیم خودش گریه میکرد که چرا به من میخندین…مامانم هم فحشمون میداد میگفت بچه رو اذیت نکنین!!




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

دیروزدراز کشیده بودم داشتم چن تاتمرین حل میکردم . بابام اومده منو دیده محکم گرفته منو که نتونم تکون بخورم .بعدبلندبلندمیگه:خانوم پاشوبیا اون دوربین عکاسی رو هم بیار یه صحنه ی نادر پیش اومده !مامانم دوربینواورده بابام یه عکس ازم گرفته میگه: این صحنه هرصدسال یه بار پیش میاد!!! اگه این عکسوبذارم اینترنت معروفترین ادم دنیا میشم

ایامن سرراهیم؟؟؟؟




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

رفتم خونه عموم.به پسر عموم میگم بیا چندتا عکس ازم بگیر.

میگه برا چی میخوای؟میخوای بزنی رو پاکت سیگار؟

اگه بزنی رو پاکت سیگار همه سیگار رو ترک میکنن.

آخه فک و فامیله داریم؟؟؟




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

هنوز هم وقتی به من آدامس موزی تعارف میکنن با استرس از بغل میکشمش بیرون 

یه وقت از اون تله ها نباشه 

کصافطا ذهنیت مارو خراب کردن






تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

از بیرون اومدم دیدم بابام لم داده رو مبل داره ژیمناستیک خانومارو نگاه میکنه.

مامانمم داره ظرف میشوره بنده خدا .

منم خیلی شیک زدم نشنال جئوگرافیک مار و عقرب نشون میداد.نشستم به دیدن .

بابامم هیچی نگفت ولی میدونم یه فحش هایی که تو دلش بهم داده.

الان خیلی خوشحالم .

احساس میکنم گام مهمی در جهت تحکیم بنیان های خانوادم برداشتم!!!!!

من

بابام




تاريخ : برچسب:, | | نويسنده : سانتانا

رتبه ی کنکور رو از سایت گرفتم و همون موقع همه ی فامیل هم دور من نشستن ببینن چند شدم.

تا سایت باز شد همه خندیدن گفتن این رتبه ی تویه یا شماره تلفنه؟؟؟

خجالت نمیکشی با این رتبه؟

این حرف به جای دل داری شونه




صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 28 صفحه بعد